Recent Posts

سه‌شنبه، آذر ۲۱، ۱۳۹۱

بچه های شین آباد


ما شاگردان در مدرسه جمهوری اسلامی در دهی از پیرانشهر یک بخاری نفتی داشتیم به مدرسه آمده بودیم تا یاد بگیریم , نفت چیست و با آن چه کار میکنند و نفت را چه کسی میفروشد , و پول آن دست کیست , و با آن چه کار میکنند تا اینکه بخاری کلاس ما آتش گرفت !! و همه ما در آتش آن سوختیم ... بعد از آن فهمیدیم کار نفت چیست و پول آن در دست کیست ... آن مرد صندلی داشت - آن مرد پول داشت - اما آن مرد شعور تداشت - و آ ن مرد پولها را خرج نکرد و اجازه داد تا ما بسوزیم و بعد بفهمیم نفت چیست !! - ان مرد حالا پولها را خرج میکند تا ما را به زندگی باز گرداند و برای ما یک بخاری جدید نفتی یا گازی بخرد - تا صو اب بازگشت ما به زندگی را برای خودش تنها بردارد ... و جای خوب بهشت را هم برای خودش از خدا بخرد .... نمایندگان مجلس که داستان سوختن ما را هم از او شنیدند , به کار مهم آن مرد که میخواهد ما را به زندگی برگرداند پی بردند !! و همگی به او حسادت کردند ... و آنها به او گفتند کمی از جای خوب بهشت را هم برای ما خالی نگهدار ... و همگی در دل گفتند کاش ما هم جای او بودیم ... که جای خوب بهشت مال او شده است ... حالا آن مرد که مورد علاقه نمایندگان مجلس هم شده است باز هم در روی صندلی خود محکم تر نشسته و به فکر کودکان مردم است تا در محیط گرم چیز های بیشتری بفهمند .... تا صواب بیشتری ببرد , و جای بیشتری از بهشت را از خدا بخرد !! ...... و نمایندگان مجلس بیشتر حسادت کنند ..... , و ما کودکان هم دوبازه در آتتش بازی کنیم !!!! تا بازهم آن مردها محکم تر روی صندلی ها بنشینند !!!
بر گرفته از فیسبوک آقای عطا باقرزاده انصاری  

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

0 نظرات: